سفارش تبلیغ
صبا ویژن

دل نوشته های من

یاد خدا امر به معروف نهی از منکر

جهاد گر جانباز شهید

درآن زمان توفیق حاصل شد که بیشتر جانبازان ومجروحین برای درمان من به بیمارستان ها ببرم جانبازی که پانزده سال بیشتر نداشت با همان کوچکی درجبهه راننده لودر دستگاههای سنگین شده بود یک روز آمپول کزاز تزریق می کنند بدن ایشان هم که ازحسایت خاص برخوردار بوده متاسفانه باعث عفونت می شود  به پشت جبهه آوردند من پیگیر درمان اوشدم چقدر سخت بود یک روز گفتند باید دست ایشان قطع شود چند روز ی نگذشت دوباره گفتند ازروی سینه باید جدا شود این جانبازمحترم درعین حالی که می دانست عفونت ادامه دارد  باهمان یک دست موتور سواری می کرد خیلی شاداب می خندید تا اینکه یک روز من اورا بردم به بیمارستان  دکتر گفت عفونت رسیده به قلب ایشان وایشان به زودی فوت می کند  هنوز ازبیمارستان بیرون نرفته بودیم که این جانباز در حضور من فوت کرد همان دکتر گواهی فوت را نوشت که براثر سرطان ازبین رفته من گفتم آقای دکتر این جانباز بوده اگر می شود بنویسید براثر جراحات ناشی ازآمپوردر جبهه بوده است قبول نکرد گفت تشخیص من همین است من جنازه اورا آوردم وپرونده چون فوت زده بودند جانبازی هم مسدود شد چند سالی پرونده مسدودماند بعد بعنوان ردیف سه باز شد خدمات  وحقوق به پدر شهید پرداخت شد  من بعد ازاینکه پرونده باز شد خوشحال شدم یک روز پدر شهید را دعوت کردم که بیشتراز این ماجرا به پرسم پدر شهید گفت بچه های من بعضی که ازمادر شهید خانم اول من هستند وخونشان مثل خون مادرشان هست همین حساسیت رادارندگفتم چطور ؟گفت یک روز خواهر این شهید تازه ازدواج کرده بود دندانش درد گرفت به دکتر بردیم عفونت کرد وبعد ازچند روز مرد مادر همین شهید ازناحیه سینه عفونت کرد بعد ازمدتی فوت کرد  بعد گفتم پس من برای دفاع ازبچه شما ازدکترش خواستم چیزی دیگر بنویسد قبول نمی کرد تشخیص  درست بوده به هرحال این هم یک نوع از شهدای عزیزما که جان عزیزشان را در راه میهن گذاشتند راهشان پر رهرو باشد